روي تو شمع آفتاب بس است
شاعر : عطار
موي تو عطر مشک ناب بس است | | روي تو شمع آفتاب بس است | قبلهي رويت آفتاب بس است | | چند پيکار آفتاب کشم | زلف شبرنگ تو نقاب بس است | | روي چون روز در نقاب مپوش | چين ابروي تو جواب بس است | | به خطا گر کشيدمت سر زلف | در همه عمرم اين صواب بس است | | گر همه عمر اين خطا کردم | دل من بي تو جاي تاب بس است | | تاب در زلف دلستان چه دهي | برد آن چشم نيم خواب بس است | | چه قرارم بري که خواب از من | در گذشته ز فرق آب بس است | | چه زني در من آتشي که مرا | از توام سي در خوشاب بس است | | گر ز ماهي طلب کني سي روز | عرق روي تو گلاب بس است | | تا ابد بيهشان روي تو را | لب ميگون تو شراب بس است | | مجلس انس تشنگان تو را | همچو زير و بم رباب بس است | | رگ و پي در تنم در آن مجلس | دل پر شور من کباب بس است | | گر نمکدان تو شکر ريز است | کنج عشق تو را خراب بس است | | دل عطار تا که جان دارد | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}